رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید دلخور نبودم اما داشتم کنایه میزدم!لبهای خشکیدهم رو با زبون تر میکنم و ادامه میدم: _الکی تلاش کردیم اما دیر نشده،میدونم وجدانت قبول نمیکنه تنهام بذاری اما بهت قول میدم از پس خودم و دخترم بربیام. _طلاق میخوای؟ با سر تایید میکنم،لبخند کجی …
توضیحات بیشتر »رمان
رمان قصاص پارت ۳۵
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید یلدا رو روی تختش می ذارم و خودم هم کنارش می شینم،یک هفته از آوردنش به خونه می گذره.ساعت های شیرینی که بعد از کلی تلخی می گذرن و خاطرات بد رو فراموش که نه،اما کمرنگ می کنن. پشت دستش رو نوازش می …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۴۰
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید یه فایل صوتی!میزنم روی دانلود،همچنان هیچ عکسی روی پروفایلش نداره،بدون نام…آخرین بازدید نیمه شب.نگاهی به ساعت میندازم.نیم ساعت از نیمه شب گذشته.یعنی اون هم مثل من دلتنگ شده؟یعنی اون هم بیاختیار شده؟اما نه…من عاشقم اون نیست.منم که دلتنگم اون فقط نگرانه… آهنگ دانلود …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۸
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید دوباره سد راه او میشود،مارال چند ثانیهای چشم روی هم میگذارد و در حالی که خونش به جوش آمده به مرد مقابلش میتوپد: _چند بار باید بگم؟ شمرده شمرده حرفی که ده بار زده را تکرار میکند: _من… از آرامش…. خبر… ندارم. همان …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۹
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید _دخترجون مگه تو خدایی نکرده کری که صدای این بچه رو نمیشنوی؟لابد برای همین با شوهرت به مشکل خوردی مردا از زنای تنبل خوششون نمیاد.کو اون دورهای که زنها خروسخون از خواب بیدار میشدن؟الان ببین آفتاب وسط حیاط پهنه تو هنوز خوابی؟گناه این …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۴
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید عکس ها رو رد می کنم و در نهایت روی پیراهن نباتی رنگی ثابت می مونم،با کمی فکر نگاهش می کنم و میگم: _به نظرم این خوبه. طهورا نگاهی به صفحه ی موبایل می ندازه و با وسواس میگه: _به من نمیاد،لاغرم لاغرتر …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۷
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید محمد لال میماند،نه به خاطر درماندگی کلام رفیقش،بلکه به خاطر اشکی که در چشمانش میبیند.این همه مدت چه دردی به جان رفیق سر سختش افتاده بود؟ حتی نمیتواند لب باز کند و حرفی برای آرام کردنش بزند.اصلا چه کسی میتواند حال او را …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۶
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید با حس کشیده شدن موهام به سختی پلک هام و باز می کنم و دو جفت چشم خندون رو خیره به خودم می بینم. غرق خواب پلک هام روی هم میوفتن و با صدایی گرفته زیر لب میگم: _هامون ببرش،خوابم میاد! دست کوچیک …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۳
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید با صدایی خش گرفته میگه: _چی کار کردی که به خاطرت دلم می خواد قید همه ی دنیا رو بزنم؟ سکوت می کنم تا ادامه بده،این حالم رو دوست دارم.این ضربان قلب کر کننده رو دوست دارم.مثل یه معتادی که یه لذت وافر …
توضیحات بیشتر »رمان قصاص پارت ۳۲
رمان قصاص نوشته سارگل جهت مشاهده پارت های منتشر شده از این رمان از اینجا کلیک کنید جرئت ندارد بپرسد چه اتفاقی افتاده فقط مات به او نگاه می کند،ستاره نزدیک می آید و در حالی که سعی دارد خود را آرام نشان دهد می گوید: _تا به دنیا اومدن بچه چیزی نمونده. نمی داند نفس آسوده ای بکشد یا …
توضیحات بیشتر »